شنبه, 26 مرداد 1392 ساعت 04:30

ماه مجلس تبریز و خجند ( کمال الدین خجندی )

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
ابتدای سخن آن به کنند اهل کمال
به ثنای ملک الملک خدای متعال
روزگاری که شکر از کلک بیرون ریخت، شکرریزان پارسی الماس سخن به آسمان طبع رسانده  و ساز سخن در عرصه هنر چنان نواختند که نوای آن هنوز طرب انگیز دلهای مشتاق است.
قرن کمال، قرن نامورانی چون حافظ، سعدی، نظامی، سلمان ساوجی، خواجوی کرمانی و دیگرانی است که هر یک قله نشینان قند پارسی اند و گلچینان قدر سخن.
و در این عصر فشرده رقابت بود که کمال مرکب سخن در عرصه ادب راند و شانه به شانه بزرگانی چون حافظ و سعدی ساعد، اما هیچ گاه چون آنان ندرخشید و این نه به خاطر آن که فروغی ندارد؛ کمال خورشیدی است که فروغش در پی ابرهای فراموشی می تابد. سیمای فرزانه این ستاره درخشان آسمان ادب پارسی به درستی توسط منجمان کهکشان شعر کشف نشد.
کمال، آنگونه که شایسته اش بود و آن گونه که در شأن اشعارش بود، شناسانده نشده و امروز وقتی به همت برخی محققان اشعار او مقابل دید قرار می گیرد، حسرت می خوریم که چه دیر سعادت بهره از ذوق سرشار او داشته ایم. شاید آفتهای سیاسی تاریخ یا تنبلی محققان یا دوری سرزمین برادرانم، هر چه هست، جای او در پهنه ادب فارسی بسیار خالی است، هر چند کوشش هایی انجام گرفت یا در حال تدارک است، اما بیشتر و گسترده تر می طلبد. باشد که نزدیکی دوباره پارسی گویان و دگرگونی های اخیر در تاجیکستان مستقل غنیمتی باشد برای بیرون آوردن چهره راستین کمال از پس غبار قرنها. شناسانیدن اشعار او به تشنگان شعر و ادب گسترش معرفت است و سببی برای دیدار دوباره، دیدار مهربانان پارسیگوی سرای بزرگ، پیوند اشتراکات شریف، ان شاء الله.
امروزه در خجند هتلی بزرگ وجود دارد که می گویند بر ویرانه خانه کمال خجندی بنا شده است، خانه ای که کسی شکل نمای آن را در ذهن نقاشی نکرده است. این حرف اگر بی اساس هم باشد، اما شباهتهایی با خود شاعر دارد، چراکه چهره کمال نیز شبیه آن خانه در ویرانی تاریخ مبهم مانده و گذر زمان نتوانسته، ترسیم محکمی از او مجسم نماید. حدود 35 تذکره، تحقیق و کتابهای تاریخی درباره کمال و آثار او اطلاعات پراکنده و مختلفی به دست می دند و سبب می شود، تا این چهره درخشان شعر، احوالاتش همچنان در پس ابرهای زمان پنهان بماند.
ولادت او را قرن هشتم گفته اند. این را شریف جان حسین زاده، دانشمند تاجیک، با استناد به شعرهای کمال که بارها به  « پیرسالی» خود اشاره دارد، می گوید و قول او شاید نزدیکتر از قول دیگران به برهان باشد، اما اطلاع دقیقی از سال تولد به دست امروز نرسیده است. درست مثل والدین او که اطلاعی از آنها نداریم، جز این که خجندی الاصل بوده اند.
این آشفتگی و پوشیدگی در ذکر نام و القاب او هم مشاهده می شود. او را به همین نام کمال خجندی که مشهورتر است، خطاب کرده اند و به کمال الدین بن مسعود خجندی، خواجه کمال، شیخ کمال و نام های دیگر نیز شهرت داده اند. حتی برخی محققان او را با صوفی قرن هفتم باباکمال خجندی آمیخته اند. لقب محمد و کنیه ابواحمد نیز به او داده اند که این تسمیه اخیر در یکی از نسخ کهن دیوان کمال که در سال 844 رونویسی شده، از سوی کاتب بر وی بماند. شاید کمال الدین محمد ابواحمد خجندی نام کامل شاعر از میان همه اسامی دیگر باشد که محققان متأخر با نظر به منابع مختلف آورده اند.
این پریشانگویی ها درباره شاعر بزرگ سبب شده، تا اختلاف در احوالات زندگی او نیز وجود داشته باشد. محققان بیشتر با استفاده از اشعار او زندگی و احوالاتش را ترسیم کرده اند. هر کس به نوع درک خویش از اشعارش سعی به معرفی او دارد، او را گوشه گیر، ثروتمند، مغرور، پریشان، دل نازک و غیره، صفتهای دیگر معرفی کرده اند. مثلا، وقتی صحبت از سفرهای او می شود، برخی سختیهای ایام را سبب سفرهای او می دانند:
به کنج ایمنی نتوان نشست از چشم و زلف او
که در هر گوشه ای شور است و در هر خانه ای غوغا
یا
هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم
سیلاب غمی آمد و برکند ز بنیاد
که استناد به این اشعار نمی تواند دلیل استواری بر سختی های ظاهری شاعر باشد. شاید هم نوعی خیانت باشد به شاعر، اما آن چه در غبار تاریخ آشفته نیست، اوضاع و احوال روزگاری است که کمال می زیسته و آن روزگار هرج و مرج دوران رو به زوال مغولان است. وقتی پوسیدگی به جان قدرت برتر آن دوران چنگ زد، ظلم و ستم خشن تر جلوه کرد و قدرتهای توسری خورده سر از لاک وحشت بیرون آورده و با انبانی از عقده ها مدعی حکومت شدند.
مورخان بسیاری از محیط اجتماعی و مدنی کمال اسناد معتبری ارائه داده اند. که همگی حکایت از روزهای سخت، بویژه در شمال و شمال شرقی دارد، روزگاری که نظام حاکمیت سیاسی برای اداره قلمرو خویش دچار ضعف گشته و دیگران تابع هیچ دستوری نبوده و با زور و ارعاب بی نظمی و نابسامانی را دامن می زدند.
حیات سخت سیاسی مردم ماوراءالنهر و قیام سربداران خراسان و بعد خروش سربداران سمرقند حکایت از وضعیت بد سیاسی، اجتماعی ان روزگارها بود. در این روز های سخت که بروز خلاقیت هنرمند در تنگنا قرار می گیرد و سبب ترک دیار می شود، شاید بهترین علت برای سفرهای کمال نیز باشد. اما برخی دیگر از محققان مدعی اند که سفرهای او با حالات صوفیانه اش مطابقت داشته است، اما به تعبیر نزدیکتر می تواند همان اوضاع نابسامان خجند در دوران مغول باشد.
سفر او را هنگامی ذکر کرده اند که دوران جوانی را طی کرده بود و نخستین سفر را حج و زیارت بیت الحرام نام برده اند که پس از عزیمت از آنجا دیگر به خجند باز نگشت و به تبریز رفت. علت ماندگار شدن او را در تبریز آرامش اجتماعی و سیاسی و اوج گیری ادب و فرهنگ و زمینه مناسب صوفی گری گفته اند.
تبریز در عصر کمال
تبریز از شهرهایی بود که زخم های خفیف تری نسبت به دیگر شهرها از شمشیر مغولان بر پیکر خود دید. سلطان احمد جلایری با جمع آوری مال از اهالی امیر مغول را متقاعد کرد، تا شهر غارت نشود و به این وسیله از هجوم وحشیانه در امان ماند.
این شهر که چندین بار بر اثر زلزله، سیل و دیگر آفات طبیعی تخریب شده و از نو آباد شده بود، در زمان کمال به اوج شکوفایی رسیده بود، شهری بزرگ و مرفه با باغستانهای فراوان و آب گوارا و هوای لطیف و طبیعتی دلربا که سایه آسایش را بر سر کمال پهن کرد، تا طبع روان او جاری شود. سلطان جلایری نیز او را امکانات داد، تا باغ و خانقاهی در والیانکوه تبریز تدارک بیند و مریدان گرد هم آرد و بسراید:
زاهدا، تو بهشت جو که کمال
والیان کوه خواهد و تبریز
و نیز اوج گیری انواع گوناگون هنر و رونق چشمگیر علوم تنسانی و ادبی که رونق دوباره بی نظیری را به وجود آورده بود، سبب شد، تا کمال در تبریز به کمال برسد.
اما چرخ روزگار دیری نچرخیده بود که تقتمش خان از شمال به تبریز تاخت و به رسم کشور گشایان بسیاری از دانشمندان شهر را به تختگاه خود کوچ داد که کمال نیز در میان این جماعت بود. کمال در سرای که پایتخت دشت نشینان و در حاشیه رود ولگا بود، بساط ارشاد خود را آنجا گسترانید. سرای شهر بزرگ و پناهگاه علم و فرهنگ بود. ابن بطوطه درباره شهر سرای نوشته: « زیباترین و بزرگترین شهر جهان بود ».
کمال، به روایتی چهار سال و به روایتی یازده سال آنجا ماند و مریدانی گردش حلقه زدند. اما جسم کمال در خجند و جان او در تبریز بود. هم او در ایام اقامت در سرای، سرود:
تبریز مرا راحت جان خواهد بود / پیوسته در او دل نگران خواهد بود
تا درنکشم آب چرنداب و گجل / سرخاب ز چشم من روان خواهد بود
اما با هجوم تیمور، سرای، به ویرانه ای تبدیل شد و کمال دوباره به تبریز بازگشت:
شهر سرای چون دلت آشفته شد
وقت است، اگر عزیمت تبریز می کنی
گویی کمال خود دوست داشته که دوباره به تبریز بازگردد، زیرا پس از کشته شدن تقتمش و بازگشت می سراید:
بحمدلله که دیگر بار روی دوستان دیدم
چو بلبل می کنم مستی که باغ و بوستان دیدم
کمال، آن دم که خواهی دید با یاران قرین خود
بگو این دولت از یمن شه صاحبقران دیدم
که برخی بر این عقیده اند منظور او از شه صاحبقران امیر تیمور بوده که اسباب بازگشت او به تبریز را فراهم نمود. کمال تا آخر عمر در تبریز بماند و همان جا بمرد و بر سنگ قبر وی نوشته اند:
کمال، از کعبه رفتی بر در یار
هزارت آفرین، مردانه رفتی
تاریخ فوت کمال نیز اختلاف در قلم مورخان انداخته است. سالهای 792- 793- 794 و 807 اختلاف اهل تحقیق است، اما سال 803 برای اهل تحقیق امروز معتبرتر است. اما آن چه حقیقت داشته و از اشعار شاعر حاصل می شود، اینکه عمری طولانی و پر برکت داشته است.
آثار کمال
درباره حجم دیوان کمال فکر یگانه ای در بین محققان وجود ندارد. عبداله کابلی در «تذکره التواریخ» ابیات کمال را 14 هزار بیت ذکر کرده و تقی الدین کاشانی در « خلاصه الاشعار و زبده الافکار » ده هزار بیت.
از معاصران سعید نفیسی و ذبیح اله صفا دیوان کمال را هشت هزار بیت رقم زده اند. اما آن چه حقیقت است، این که هنوز هم در کتابخانه های معتبر کشورهایی نظیر جمهوری های مستقل جای گرفته در اتحاد جماهیر شوروی سابق، فرانسه، انگلستان، آلمان، اتریش، سوئیس، هند ، ترکیه، افغانستان و ایران نسخه هایی از دیوان کمال که از گزند حوادث روزگار ایمن مانده، وجود دارد. اما بسیاری از محققان آثار کمال را بیش از اینها می دانند. و اما کمال علاوه بر شعر در نثر هم صاحب ذوق بوده:
به نظم و نثر گرفتم که سعدی وقتم
که من زخاک خجندم، تو از سمرقندی
و اشعار دیگری نیز درباره نثر خود سروده، اما اثری از آنها به شیفتگان امروز نرسیده است. از محققان معاصر نخستین کسی که در تهیه و انتشار دیوان کمال خجندی کوشید، استاد عزیز دولت آبادی است و این سطور گفتار آغازین بر چاپ دوم و تکمیل شده آن دیوان است. استاد شریف جان حسین زاده با همکاری عده ای از دانشمندان تاجیک مانند، سعد الله اسداله یف و خانم نظیره قهارآوا، دیوان کمال را منتشر نمودند. اما آنها بعدها دیدند جای غزلهایی خالی است، مثل « روزی که به من ناز و عتابت به حساب است» یا « اگرچه دور بود از تو مه به صد فرسنگ ».
و نیز متأسفانه دید مقایسه ای به شکل وسیع روی دیوان کمال انجام نگرفته است. به عبارتی کوشش اساسی و همه جانبه محققان کشورهای پارسیگوی برای مقابله نسخه ها با یکدیگر انجام نپذیرفته، تا کلام واقعی شاعر در حد ممکن برقرار شود: مثال این که یکی از نسخه های نادر دیوان کمال که در سال 825، یعنی 22 سال پس از وفات شاعر کتابت شده و در کتابخانه پژوهشگاه خاورشناسی فرهنگستان علوم ازبکستان نگهداری می شود، از دید محققان دور مانده است.
سرنوشت نسخه های دیگر اشعار کمال مبهم مانده است.
صنعت شعر کمال
سخن کمال بسیار نزدیک به شاعرانی مثل سعدی، امیرخسرو دهلوی، نظامی و حتی حافظ است، اما نه به قدرت اعجاز او، هرچند نظامی گفته است او در سخنوری از حافظ سر بوده است. کمال مراوداتی با شاعران هم عصر خود داشته و آشنایی با شیوه های آنان تأثیر شایان بر اشعار او داشته است. کمال در صنعت توصیف قدرت چشمگیری داشته و به قول دوست دانشمندم اعلاخان افصح زاد، « چهره رقیب را کمال در تاریخ غزل نویسی از تمام شاعران قویتر و منفورتر آفریده است ».
کمال با استفاده از عناصر گوناگونی که از سرچشمه ذوق او می جوشد، توانسته به روشنی هیجانات درونی خود را بروز دهد و خالق اشعار زیبا شود. البته بیشتر پژوهشگران بر این اعتقادند که کمال در شعر، سعدی را مد نظر داشته است، اما او اشعار شبیه به اشعار حافظ نیز بسیار دارد و نیز اسامی شعرای هم عصر را در اشعار خود آورده و بیشتر از آنها به بزرگواری یاد کرده است:
در لطف طبع سعدی شیرازی، ای کمال
باور نمی کنند که گویی خجندی ام
تشبیه در شعر کمال عامل مهمی برای توصیف است، او با تکیه بر انگیزه های خیال و ذهن دست به آفرینش های ممتازی در شعر می زند. این مهمترین خصوصیت سبک اوست که از این روزنه می توان به مضمون شعرهایش راه یافت. اما به این معنی نیست که کمال از حکمتهای دیگر سخنگویی دور باشد او بر روش سنتی گذشتگان پایداری کرده و کوشیده است در ساختمان تشبیه ابتکار و نو پردازی نیز بنماید. بطور مثال اگر نگاه بیشتر شاعران به اندام یار از سرو یا رخ او به ماه و آفتاب تشبیه شده، کمال عکس آن را به کار برده است:
مه با رخ تو خود را بی وجه می ستاید
این نام حسن بر وی بر عکس می نماید
یا
با رخ آن مه به دعوی کی بر آید آفتاب
کی نماید ذره، هر جا رخ نماید آفتاب؟!
استفاده از یک سخن با دو یا چند معنا از دیگر مهارتهای کمال در پهنه شعر است، او از انواع تجنیس در آثار خود  ماهرانه استفاده کرده است. کاربرد امثال عامیانه نیز در اشعار کمال کمک می کند تا با بررسی آنها از زمینه های اجتماعی، سیاسی دوران او آگاه شد و پی به خصلتهای درونی شاعر برد. کمال در آثارش نشان می دهد که در زندگی شخصی نیز با گروه های مردم عادی روابط محکمی داشته و با استفاده از عبارات و ضرب المثلهای عامیانه از رسم و آیینهای مردمی کمال استفاده را می برده است:
تا چند، کمال، این همه اندوه تو زان زلف
شب گرچه دراز است، امید سحری هست
همان « پایان شب سیه سپید است »
***
تو که ای، کمال، خواهی که بساط قرب جویی؟
ز حد گلیم خود پا نتوان دراز کردن
« پا به اندازه گلیم دراز کردن »
و بسیاری دیگر از این عبارات که در اشعار او به چشم می خورد. مردم تاجیک نیز امروزه در محاورات خود مثلهایی می زنند که کمال از آنها استفاده هایی وافر برده است و استفاده او سببی بر ماندگاری بسیاری از این ضرب المثلها و عبارات عامیانه شده است. برخی از این عبارات در مجموعه فلکلور تاجیک به چشم نمی آید، اما در فارسی ایران وجود دارد:
مرا گویند، چون بینی ز دورش، بی خبر افتی
دو چشمم چار شد، تا کی به آن محوش دچار افتم
که عبارت معروف عامیانه « چشمهایش چهار شد » را به معنی سخت حیرت کرد، با عبارات زیبای « دو چشمم چار شد » به گویش لطیف بدل ساخته و تابع سبک خود کرده است. و به این سان فرهنگ عامیانه تار و پود اشعار کمال را شکل بخشیده و استادی و مهارت کمال در ایجاد غزلهای ناب و روحبخش سبب غنای زبان فارسی در مسیر تکامل خویش است، زبانی که اشتراک اقوام پراکنده پارسیگوی است. اینجا ماییم و آن جان برادران و خواهران با صفا و یکرنگ و صمیمی تاجیک و افغان زندگی می کنند.
بر ما و همه محققان فرض است، تا غبار قرنهای جدایی را که سبب ساز پوشیده ماندن این چهره درخشان فرهنگ و ادب فارسی و پیوندهای فرهنگی دیگر است، بزداییم و راه دراز جدایی سرزمین های پارسیگوی را با نزدیک شدن دلها برقرار سازیم.
 
خواندن 1416 دفعه آخرین ویرایش در شنبه, 26 مرداد 1392 ساعت 04:30

نظر دادن

“ساوالان” از میرزا حسن رشدیه و جبار باغچه بان می گوید...

یادی از دوران نمایندگی در مجلس شورای اسلامی

پشت صحنه حضورم در برنامه زير نور ماه در شبكه جهانى سحر

تازه ها

درگذشت احياگر موسيقي «فلك» ،  صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/12/2

درگذشت احياگر موسيقي «فلك» ، صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/12/2

دوشنبه, 03 ارديبهشت 1403 09:35

استاد دولتمند خال‌اف‌ خواننده «آمدم ‌اي شاه پناهم بده» و «دور مشو، دور مشو» به ابديت پيوست.  دوست گرامي‌ام استاد دولتمند خال‌اف، آهنگساز، نوازنده و احياگر موسيقي «فلك»‌ دار فاني را...

بعثت شادابي حيات - صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/11/18

بعثت شادابي حيات - صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/11/18

پنج شنبه, 19 بهمن 1402 12:00

غبار كدورت و تيرگي فرونشسته بر جهان چنان غليظ بود كه گويي هيچ صبحي در پس پرده نيست و خورشيد روشناي خويش را براي هميشه از زمين برگرفته است و...

حضور در تئاتر لیلی و مجنون در تالار وحدت ؛ نمایشی از یعقوب صدیق جمالی

حضور در تئاتر لیلی و مجنون در تالار وحدت ؛ نمایشی از یعقوب صدیق جمالی

سه شنبه, 10 بهمن 1402 18:18

نمایش لیلی و مجنون به کارگردانی و نویسندگی یعقوب صدیق جمالی به زبان ترکی آذربایجانی بر اساس مثنوی «لیلی و مجنون» اثر حکیم ملا محمد فضولی در تالار وحدت تهران...

بزرگداشت هشتادوچهارمین سالگرد تولد استاد ساوالان

بزرگداشت هشتادوچهارمین سالگرد تولد استاد ساوالان

پنج شنبه, 21 دی 1402 18:25

روز یکشنبه سوم دی ماه کانون هنرمندان آذربایجان در تهران ، مراسمی به مناسبت هشتاد و چهار سالگی استاد حسن مجید زاده متخلص به ساوالان برگزار کرد . در این...

" جلوه رفیع جلال "، پاسداشت نیم قرن تلاش استاد جلال رفیع در عرصه روزنامه نگاری

" جلوه رفیع جلال "، پاسداشت نیم قرن تلاش استاد جلال رفیع در عرصه روزنامه نگاری

پنج شنبه, 21 دی 1402 15:22

تالار سید محمود دعائی در موسسه اطلاعات روز سه شنبه دوازدهم دی ماه شاهد مراسمی به یاد ماندنی بود . این مراسم که برای تجلیل از خدمات نیم قرن استاد"...

پای سخن شاگرد استاد شهریار ؛ بسیاری از اشعار شهریار منتشر نشده است.

پای سخن شاگرد استاد شهریار ؛ بسیاری از اشعار شهریار منتشر نشده است.

سه شنبه, 23 آبان 1402 15:34

 شاعر و نویسنده زبان و ادبیات فارسی و از شاگردان استاد شهریار بیان کرد:متاسفانه شهریار شناسی در ایران هنوز بسیار ضعیف است، درحالیکه در دانشکده های پیرامونی لااقل در دانشکده...

حق تكثير كليه محتواى تصويرى، صوتى و نوشتارى اين وبسايت متعلق است به على اصغر شعردوست .